هفت شهر عشق را عطار گشت

هفت شهر عشق را عطار گشت به طالقان رسید
بعدچند پیچی پایین شدوسدی بدید
اون همه زیبایی چودید جامه ازتن درید

سوالی نمود این همان هست سدبزرگ ؟
رایگان چون آ بش خورند مردم تهران بزرگ

گفت باید بخرم دراین شهر قشنگ ویلایی
حض ولذت ببرم از این همه زیبایی

هفت شهر عشق به این زیبایی نبود
شاهرودی با این همه باحالی نبود

آ مدو آمد،از شهرک وتا ازدیزان گذشت
چون که خودرواش دم پل ناریان نشست

ناگهان نعره برآورد وافتاد زمین غش کرد
– بعد بیهوشی،چو برخاست،باحافظ چت کرد

عتابش کرد،چه گفتی زوصف شهر شیراز
چوناریان راببینی،نگویی دگرازوصف شیراز

یکی رودزیباو دربین ده جاری است
چونان مردمش ذلال ازکثیفی عاری است

یکی دربندزیبا،دارد باصخره هایی قشنگ
همی کوه وصحرا چشمه ودره های قشنگ

شنیدم از حسنجون،روستایی بزرگ
دله زاردارد، باحال وبوستانی خنوک

چودرراه،گفتند،ازکرود و کر کبود
که باید شعری از آبشارش سرود

ازکجایش گویمت،ازوصف آب و هوایش
ازپنیرولوروماست،ازوصف شیرو ماسش

توای،عطار،زوصف،کماکان من چه گویم
سکوت وعده،ازمسئولین،من چه گویم

شریف گوید حدیث طالقان هست،بسیار
توخود حدیث مفصل بخوان ای عطار

دلنوشته از:
علی شریف کاظمی
بتاریخ: 1395/06/05