شهید محمدعلی رزاقی فرزند مرحوم قاسمعلی
زندگینامه
شهید محمد علی رزاقی فرزند مرحوم کربلائی قاسم علی در تاریخ 1342/07/01 در روستای ناریان طالقان دیده به جهان گشود . پدر و مادر این شهید مردمی مذهبی و زحمتکش و کم توقع که با کار دامداری و کشاورزی امرار معاش نموده و مخارج زندگی ساده و بی آلایش خود را تامین می نمودند.این شهید بزرگوار دوران کودکی خود را در فضای سرسبز و شاداب روستا سپری نمود و مانند دیگر همسالانش تحصیلات ابتدایی را در مدرسه شهید همت علی ادیبی روستا گذراند.آنگاه در کار دامداری و کشاورزی یاور پدر و مادر شد تا اینکه به علت ضعف جسمی از خدمت سربازی معاف شد.و پس از آن جهت اشتغال به تهران عازم شد و در آنجا به کار بافندگی مشغول گردید. از ویژگیهای اخلاقی این شهید بزرگوار این بود که چهره ای همیشه متبسّم و رئوف داشت . لبخند همیشگی در چهره اش حکایت از قلب مهربان و بی کینه اش داشت به همین علت مورد علاقه همه بود و مخصوصا کودکان خانواده با او بسیار انس داشتند.نامه های موجود این شهید بزرگوار و مودّب به آداب اخلاقی گویای این حقیقت است که برای تمام افراد فامیل در قلب پاکیزه اش جایگاهی ویژه بودکه در نامه های ارسالی اش از جبهه، برای آنها ابلاغ سلام می کرد،حتی بچه ها را هم فراموش نمی کرد. احترام به بزرگترها و محبت به کوچکترهادر رفتار و گفتار این شهید کاملا مشهود بود.او با رفتار مؤدبانه و چهره ی مظلومانه اش محبوبیت بسیار بالایی در خانواده و فامیل داشت .
آری او مصداق بارز گفتار مولایش علی (ع)بودکه می فرمود : المومن هشّ بشّ (مومن شاداب و بشّاش است) .
شهید محمدعلی علاوه بر ایفای نقش در خانواده ،از مسائل مهم تر زمانش غافل نبود، با هجوم ناجوانمردانه مزدوران غرب و شرق به انقلاب نوپای اسلامی او نیز همچون دیگر همرزمانش احساس مسئولیت نسبت به اسلام و کشور وجودش را پر کرده بود و برای ادای این دین هیچ مانعی جلودار او نبود. از همین روست که در هنگام عزیمت به جبهه، در جواب خواهرش که می گوید: برادر بزرگتر شما و دامادتان در جبهه است وفعلا رفتن شما لازم نیست می گوید: آنها دین خودشان را ادا می کنند و من نسبت به اسلام و کشور و ناموس مسئولیت خود را دارم. توصیه های این شهید به برادر کوچکتر ودوستان همرزمش نسبت به نماز و درس خواندن و تکریم والدین و اطاعت از آنها گویای آرمانهای بلند الهی ، انسانی اوست و همچنین شرکت در تظاهرات انقلابی، نشان گر احساس مسئولیت الهی نسبت به جریانات سیاسی روزگارش بود. از خاطرات دوستان ، همرزمان و بستگان این شهید سرافراز این نکته را می توان استنباط کرد که شهیدان در یک گزینش اسرار آمیز الهی برای قربانگاه و مسلخ عشق انتخاب شدند و آثاری از این دعوتنامه در این دنیا نیز آشکار می گردد.
خاطره
یکی از همرزمان شهید(رحیم صابری) می گوید روزی به اتفاق شهید محمد علی کنار اروندرفتیم (همانجائی که بعداً مرغ روح این شهید از آنجا پروازش را آغاز می کند و به گلزار جنان می شتابد).
و آنجا شهید مهدی صابری را ملاقات کردیم . بلافاصله شهید محمد علی به ما گفت مواظب مهدی باشید او تغییر کرده و چیز دیگری شده گویا او شهید می شود.در همین حال شهید محمد علی از ما قدری فاصله گرفته بود که شهید مهدی به ما گفت : مواظب محمد علی باشید او شهید می شود.
آری این نکته نیز شنیدنی است که اخوی بزرگ این شهید می گوید: یک هفته قبل از شهادت ایشان شبی در خواب دیدم که آب رودخانه ده همچون یک استخر بزرگ زیبا و جالب است وتمام شهداء روستای ناریان در دو طرف این رودخانه دست یکدیگر را گرفته و ایستاده اندودر وسط این رودخانه ی استخرگونه، تابوتی در حالیکه پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی ایران بر آن قرار دارد آهسته آهسته در حال حرکت است. در همان عالم خواب به یاد محمد علی افتادم وگریه ام گرفت به حدی که بچه هایم، من را بیدار کردند. آری چند روز بعد خبر شهادت او را آوردند او در حالی به شهادت رسید که در میان قایق نشسته و اروند را طی می کرد و در اثر انفجارگلوله ای سه ترکش ، یکی روی قلبش، دیگری به گلویش و سومی هم روی پیشانیش اصابت کرد ودر همان حال به لقاء محبوبش پیوست. شاید هر کدام از این ترکشها نمایانگر یکی از رنگهای پرچم جمهوری اسلامی باشد که در خواب برادرش آمده بود.
این شهید عزیز در تاریخ 1365/04/01به شهادت رسیدند و بدن پاک به خون غلطیده اش، پس از تشییع باشکوه امت حزب الله در مزار شهدای روستای ناریان به خاک سپرده شد.
برگرفته از کتاب «شاهدان نور»
دیدگاه خود را بنویسید