شهید منصور صابری فرزند مرحوم گل آقا

زندگینامه
نام: منصور
نام خانوادگی: صابری
تاریخ تولد: 1344/12/26
محل تولد: تهران
تاریخ شهادت: 1365/10/25
محل شهادت: شلمچه – عملیات کربلای 2
منصور صابری در اسفندماه 1344 در خانواده ای مذهبی درشهرتهران چشم به عالم خاکی گشود و با تولّدش قلبخانواده را خوشحال نمود؛ تولد نوزاد پسر و شیرین زبانی اش بر شادی و سرور خانواده افزود. منصور کم کم بهارهای زنگی اش را پشت سرگذاشت تا اینکه در سن هفت سالگی راهی مدرسه و کلاس درس شد امّا تحصیلاتش را تا سوم راهنمایی ناتمام گذاشت و استعدادهایش را در امورفنی و تخصصی بکار گرفت.
وی در سال 1360 به عضویت جهاد سازندگی در آمد و در رشته ی سیم کشی اتومبیل مشغول به کار شد. برخورد صمیمی و رفتار اسلامی و کارهای متواضعانه و بی آلایش منصور در محیط کار بر همه مشهود بود و مسئولیت پذیری و جدیّت و تلاش جهادگرانه اش باعث شد که به عضویت شورای تصادفات دفتر مرکزی درآید.
فعالیت های دیگرش در محیط بیرون از جهاد مسئولیت روابط عمومی مسجد امام حسین )ع(، عضویت در واحد فرهنگی حسینیه خامس آل عبا )ع(، جلسات معارفه ، دعای کمیل ، توسل ونماز جمعه را جهت بارور شدن رشد فکری اش انتخاب کرده بود، امّا همه اینها روح بزرگ وی را راضی و آرام نمی کرد و همواره خود را مدیون اسلام می دانست.
وی در سال 61 از طریق جهاد به جبهه میانی اسلام آباد و پادگان ابوذر اعزام شد و خیلی از گمشده های خود را در جبهه پیدا کرد؛ تمایل زیادی داشت که در جمع دوستان بسیجی به عنوان رزمنده حضور داشته باشد. ایشان در عملیاتهای رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر1-4-8-9 و حدود 5 ماه نیز در مناطق غرب کشور شرکت داشتند. سرانجام در سال 65 برحسب وظیفه و مسئولیت به جبهه رفت و پس از 2 ماه خدمت به عنوان تک تیرانداز، آر پی جی زن وامدادگر در عملیات کربلای 5 جان شیفته و شیدایی را در طبق اخلاص نهاده و تقدیم معشوق نمود و پیکر پاک و مطهرش در کنار نخلستانهای شلمچه بر جای ماند.
یادش گرامی و راه و طریق حقش پر رهروباد.
وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحیم
يَا أَيهَُّا الَّذِينَ آَمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تَِِارَةٍ تُنجِيكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ تؤُْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَُِاهِدُونَ فِِ سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيٌْْ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با سلام به حضرت مهدی )عج( منجی عالم بشریت با سلام به نائب بر حقش امام خمینی و سلام به خانواده شهدا و امت شهید پرور سلام به شما دوستان و آشنایان و فامیل ها، امیدوارم که شما امت حزب الله همیشه در خط امام بوده و باشید و دعا به جان امام را فراموش نکنید که امید همه خانواده شهداست، در حال حاضر از خانواده شهید می پرسید چرا زیاد ناراحت نیستید و چطور صبر می کنید می گویند اگر پسر ما رفت امام را داریم پس باید تا آنجا که می توانیم امام را دعا کنیم، ای مادر من با تو درد دل بسیار دارم ولی خلاصه بگویم در کودکی و نوجوانی خیلی شما را اذیت کردم ولی ای مادر بزرگواری کن و این بنده حقیر را ببخش ، ای مادر تو می خواستی من ازدواج کنم و حال به آرزوی خود رسیدی و می بینی با چه چیزی ازدواج کردم با شهادت، ای مادر بگو آیا ازدواجی بهتر از این در کجای دنیا دیده ای ، ای مادر از تو می خواهم رسالت زینب گونه خود را حفظ کنی، ای مادر من فقط یک امانت در دست شما بودم که خداوند مرا به شما داد و سپس امانت خود را پس گرفت چه خوب شد که فرزند خود را با قبولی به خدا هدیه کردی، ای مادرما که در محرم به سینه ی خود میزنیم و اسلام حسین را می خوانیم و می گوییم که حسین جان کجا هستی تورا یاری کنم حال فرزند ایشان امام عزیزمان آمده باید ایشان را یاری کنیم نه اینکه خدای ناکرده با سستی مانند اهل بی وفای کوفه امام را تنها بگذاریم ؛ مادر میدانم عاطفه مادری در شما وجود دارد نمی گویم گریه نکن چون امام فرموده این گریه ها ما را به اینجا کشانده ولی ای مادر تا آنجا که امکان دارد به مادران دیگر دلداری بده و صبر وبردباری را در این مورد پیشه کن شما وقتی باید گریه کنی که تمام فرزندانت شهید شده اند و دیگر فرزندی نداری در راه خدا هدیه کنی؛ از شما پدرم می خواهم همچون امام حسین(ع) که فرزندانش را کشتند و همچون امام عزیزمان خمینی کبیر که با شنیدن خبر شهادت فرزند عالیقدرش خدا را شکر کردند، امیدوارم وقتی خبر شهادت فرزندت را می آورند رو به قبله کنید و خدا را بسیار شکر کنید که این فرزند حقیر شما را قبول کرده است.
ای پدر من می دانم که چقدر گنهکارم ولی امیدوارم همچنان که در قرآن آمده که خداوند کریم و رحمن و رحیم است ای پدر امیدوارم شما نیز فرزند حقیر خود را ببخشی تا بتوانم به خداوند بگویم پدر و مادرم از من راضی بودند . ای برادرانم مسعود و سلمان من تعدادی کتاب و نوار دارم اگر مورد استفاده شما قرار می گیرد استفاده کنید و در غیر اینصورت آنها را به کتابخانه جهاد سازندگی بدهید که بی استفاده نماند ، ای برادرانم امیدوارم این بنده حقیر و برادر کوچک خود را ببخشید چون آنقدر گناه دارم که نمی توانم جواب شما را هم بدهم ، پدرم و مادرم هم اکنون که وصیت نامه ام را می نویسم دنیا را در برابر خود تیره و تار و بی مقدار می بینم .
ای خدا مرا ببخش که دیر تورا درک کردم، ای خدا مرا ببخش که دیر توانستم به حسابم برسم ؛ ای پدر و مادر و برادران و خواهرانم ، فامیل ها ، دوستان و آشنایانم به حساب خود برسیم قبل از اینکه به حسابمان رسیدگی کنند، ای پدر و مادرم میدانید بهترین لحظات عمر من کی بود؟ زمانی که مهیای عملیات می شدیم، وقت رفتن به عملیات به گناهان خود پی می بردم و از ناراحتی برادران را در آغوش می گرفتم و گریه می کردم، و از خدا طلب آمرزش می کردم و شیرینی سرب داغ دشمن را بر سر و سینه خود با جان و دل می خریدم وقتی در دعاها شرکت می کردم از خدا می خواستم که مرگ مرا ختم به شهادت کند البته وقتی که من لایقش باشم و نیز خدا خودش بخواهد.
مقداری صحبت می خواستم با شما آشنایان و فامیل ها و دوستانم بکنم مقداری به فکر قیامت باشیم و فکر کنیم هر قدر طاقت آتش را داریم گناه کنیم ، باید روز محشر را به تشبیه کنیم به بچه ای که در مدرسه نمره بالا گرفته است چقدر خوشحال به بالا و پایین می پرد که ای همه بدانید و بیایید کارنامه ام را نگاه کنید من قبول شده ام شاگرد اول شدم فردای قیامت نامه عمل مؤمن را به دست راستش می دهند او با یک سروری فریاد می زند ای دوستان و ای آشنایان من بیایید ببینید نامه عمل مرا و بخوانید نمازها و روزه ها و انفاقهای مرا، نگاه کنید من خودم در دنیا به فکر امروز و حساب امروز بودم و چنین شخصی در خوشبختی و زندگی آسوده جاودانی بهشت بزرگ خواهد بود ولی آن بچه که مردود شده باشد در کوچه و خیابان آهسته آهسته سر به زیر افکنده و با حال نزار رو به خانه می رود و از گفتن نتیجه کار خود طفره می رود و از نشان دادن کارنامه خود وحشت زده است و می گوید ای کاش نامه عملم را به دستم نداده بودند ای کاش نفهمیده بودم که حسابم به کجا کشیده شده است . پدر و مادر و برادران و خواهرانم ، دوستان و آشنایان من از همه شما راضی هستم و امیدوارم که شما نیز از این بنده حقیر و ناتوان راضی بوده باشید که گناهانم کمتر باشد در آخر وصیت نامه ام خواستم بگویم که تا زنده هستید و خون در رگهای شما وجود دارد پیرو خط امام باشید و سخنان ایشان را گوش کرده و عمل کنید تا آنجا که امکان دارد نماز جمعه را فراموش نکنید ، بالاتر از همه دعا به جان امام را فراموش نکنید.
قال علی (ع): فزت و رب الکعبه , به خدای کعبه رستگار شدم.
ما شهدا را از دست نداده ایم بلکه آنان را بدست آورده ایم ما نیز روزی به دست خواهیم آمد که شهید بشویم. (شهید مظلوم بهشتی)
دیدگاه خود را بنویسید