حماسه و مقاومت

خاطره ای از شهید سید قدیر میرغیاثی به نقل از حاج اصغر صابری بهمن ماه بود از عملیات #کربلای_پنج که برگشتم اومدم دوکوهه اونجا شهید سیدقدیر میرغیاثی رو دیدم. […]

ﺳﺮﻣﺎ ﭘﺴﺮﮎ ﺭﺍ ﮐﻼﻓﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﺳﺮﺟﺎﻳﺶ ﺩﺭﺟﺎ ﻣﻲﺯﺩ. ﺗﻪ ﺗﻔﻨﮓ ﻣﻲﺧﻮﺭﺩ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﻗﺮﭺ ﻗﺮﭺ ﺻﺪﺍ ﻣﻲﺩﺍﺩ.ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺗﻮﻳﻮﺗﺎ ﺟﻠﻮﺗﺮ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩ . ﺍﺣﻤﺪ پياده ﺷﺪ. […]

با سلام با توجه به آغاز هفته دفاع مقدس، امروز به دلایل تفاوت اوضاع و روحیه جامعه در زمان جنگ با جامعه امروزی فکر میکردم که یاد این قطعه صوتی از شهید بزرگوار “حاج محمدابراهیم همت” افتادم که ساده و بی تکلف “اخلاص” رو معنا کرد. […]

‌در عملیات کربلای چهار فرمانده دلاور ما ابراهیم محبوب به درجه رفیع شهادت نائل آمد . ‌ خاطره ای که از شهید محبوب دارم : ‌ […]

خیلی کارگرها شاهد بودم که دوست دارند ، صبح را شب کنند . ‌ حالا اگر کار پیشرفت کرد که کرد و اگر پیشرفت نکرد ، نکرد. ‌ […]

محل استقرار بهداری و درمانگاه لشکر در سمت راست ورودی پادگان، نزدیک چادر فرماندهی بود. در چادر بودم که از بیرون چادر کسی مرا به اسم صدا کرد. بیرون که آمدم آقا مهدی را جلو چادر تدارکات بهداری دیدم. سر گونی را با یک دست گرفته بود و با دست دیگرش لای نان خورده ها را [...]

تا کارخانه نمک نیروها پیش روی کردند. قرار بود فاو را بگیریم و از جاده ام القصر به طرف بصره برویم که … […]

سنگر کوچک بود اما در خود دل‌های بزرگی را جا داده‌ بود، جایی برای دراز کشیدن نبود اما قامت استوار این بزرگ مردان کوچک را در خود پنهان کرده بود. […]