داستان جالب

خانه/برچسب:داستان جالب

شاهين و كشاورز

توسط |1394/2/12 13:39:14اردیبهشت 12ام, 1394|دسته‌ها: مطالب و حکایات آموزنده|برچسب‌ها: , , , |

پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند. […]

حکایت ایراد پیرزن به مناره مسجد و تدبیر معمار

توسط |1393/7/13 7:40:58مهر 13ام, 1393|دسته‌ها: مطالب و حکایات آموزنده|برچسب‌ها: , , , , , |

روایت شده است در حدود ٧٠٠ سال پیش، در اصفهان مسجدی بزرگ میساختند. اما چند روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده کاری ها را انجام میدادند. پیرزنی از آنجا رد میشد وقتی مسجد را دید به یکی از کارگران گفت: فکر کنم یکی از مناره ها کمی کجه! [...]

رسم عشق

توسط |1393/3/7 20:12:33خرداد 7ام, 1393|دسته‌ها: مطالب و حکایات آموزنده|برچسب‌ها: , , , , |

جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد…  نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم مینالید. […]

راز موفقیت سقراط

توسط |1392/12/18 4:09:35اسفند 18ام, 1392|دسته‌ها: مطالب و حکایات آموزنده|برچسب‌ها: , , , , , |

مرد جوانی از سقراط رمز موفقیت را پرسید که چیست. سقراط به مرد جوان گفت که صبح روز بعد به نزدیکی رودخانه بیاید. هر دو حاضر شدند. سقراط از مرد جوان خواست که همراه او وارد رودخانه شود. وقتی وارد رودخانه شدند و آب به زیر گردنشان رسید سقراط با زیر آب بردن سر مرد جوان، [...]

گریه بی پایان

توسط |1392/12/6 4:13:42اسفند 6ام, 1392|دسته‌ها: مطالب و حکایات آموزنده|برچسب‌ها: , , , , , , , , , , |

حسن آقا وارد دهی شد و در مکانی که اهالی ده جمع شده بودند نشست و بنای گریه گذاشت. سبب گریه‌اش را پرسیدند، گفت: من مردغریبی هستم و شغلی ندارم برای بدبختی خودم گریه می‌کنم، مردم ده او را به شغل کشاورزی گرفتند. […]

برخورد ابوریحان بیرونی با آدمکش و مزدور

توسط |1392/12/5 4:27:11اسفند 5ام, 1392|دسته‌ها: مطالب و حکایات آموزنده|برچسب‌ها: , , , , , , , , , , |

روزی ابوریحان درس به شاگردان می گفت که خونریز و قاتلی پای به محل درس و بحث نهاد . شاگردان با خشم به او می نگریستند و در دل هزار دشنام به او می دادند که چرا مزاحم آموختن آنها شده است . آن مرد رسوا روی به حکیم نموده چند سئوال ساده نمود و رفت [...]

دعا کردن و سیگار کشیدن

توسط |1392/12/4 4:46:11اسفند 4ام, 1392|دسته‌ها: مطالب و حکایات آموزنده|برچسب‌ها: , , , , , , |

در بازگشت از کلیسا، جک از دوستش ماکس می پرسد: «فکر می کنی آیا می شود هنگام دعا کردن سیگار کشید؟» ماکس جواب می دهد: «چرا از کشیش نمی پرسی؟» […]

هر سد و مانعی می تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد

توسط |1392/12/1 3:30:25اسفند 1ام, 1392|دسته‌ها: مطالب و حکایات آموزنده|برچسب‌ها: , , , , , , , |

در زمانهای گذشته پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد وبرای اینکه عکس العمل مردم را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد بعضی از بازرگانان وندیمان ثرتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند بسیاری هم غرولند می کردند که این چه شهری است که نظم ندارد حاکم این شهر عجب [...]

ثروتمند شدن به خاطر نگهداری از پدر

توسط |1392/11/27 4:03:45بهمن 27ام, 1392|دسته‌ها: مطالب و حکایات آموزنده|برچسب‌ها: , , , , , , , , , , , |

مردی چهار پسر داشت. هنگامی  که در بستر بیماری افتاد، یکی از پسرها به برادرانش گفت: «یا شما مواظب پدر باشید و از او ارثی نبرید، یا من پرستاری اش می کنم و از مال او چیزی نمی خواهم؟!» برادران با خوش حالی نگه داری از پدر را به عهده او گذاشتند و رفتند. پس از [...]

داستان پسر و پدر سالخورده

توسط |1392/11/26 4:30:55بهمن 26ام, 1392|دسته‌ها: مطالب و حکایات آموزنده|برچسب‌ها: , , , , , , , , , |

فرزندی پدر پیرش را کُول کرد و به کوهستان  برد. وقتی به بالای کوه رسید، پسر غاری پیدا کرد و پدر را آن جا گذاشت. هنگامی که می خواست برگردد، با خنده های پدر پیرش مواجه شد. پسر با تعجب به او نگاه کرد و گفت: «به چه می خندی پدر؟!» […]

رفتن به بالا